پارت 2
·
1403/07/19 17:18
· خواندن 1 دقیقه
از ماشین پیاده شد
دره سمت منو باز کرد
دستشو سمتم دراز کرد
بیا پایین خوشگل خانم از حرفش چندشم شد
با ترس از ماشین پیاده شدم وارد قصر ک شدیم
راهنماییم ک توی یکی از اتاق ها
برو تو اماده شو تا منم بیام پیشت😛🤤
متوجه حرفش نشدم و شونه ای بالا انداختم و ولرد اتاق شدم
روی تخت نشستم
اتاقه خیلی قشنگ بود تمش هم
سفید و طوسی بود
یهو تقه ای ب در خورد رشته افکارم پاره شد
دیدم ک پسره اومد تو ک یهو یکی صداش زد اقا کامران من رفتم
تازه فهمیدم ک اسمش کامران بود
باشه همه ی در هارو هم قفل کن
با حرفش ترسیدم چرا درارو قفل کنه
بیخیال همه چی داشتم ب بازوهای مردونش نگاه میکرد ک یهو